سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقر

یکسال پیش  پسری از اهالی بجنورد که در دانشگاهی در شهرستان یزد مشغول به تحصیل بوده پس از دیدار خانواده اش بقصد اعزام به یزد به ترمینال مشهد مقدس می رسد دراین ترمینال در حال سوار شدن به اتوبوس به زمین می افتد و مچ دستش میشکند  او با توجه به اینکه از قبل بلیط تهیه کرده و هم اکنون هم از خانواده اش دور شده  و ساعت حرکت اتوبوس هم فرا رسیده بود علیرغم توصیه دیگر مسافران به این منظور که همه برنامه هایش بهم نخورد و به کلاسهایش هم برسد دستش را با پارچه ای روی سینه اش میبندد و با همان وضع ، خودش را به یزد می رساند و مستقیما به بیمارستانی میرود که دختری از اقوام من در بخش رادیولوژی آن بیمارستان مشغول به گذراندن ترم عملی خود بوده است ، دخترک از دست او عکس تهیه می کند و با او همراهی میکند تا دکتر عکس را ببیند ، بالاخره دست پسر را گچ میگیرند و از بیمارستان مرخص می شود ، فردای آن روز باز هم پسر یاد شده به همان بیمارستان و به بخش رادیولوژی می رود  و از دور دختر را زیر نظر می گیرد تا دو ، سه روز ، بطوری که دختر که از حضور چند روزه پسر مطلع شده بود به مسئول بخش که خانم محترمی بوده رجوع می کند و موضوع را با ایشان در میان می گذارد ، آن خانم هم یکی از آقایان همکار را فرا می خواند و از او می خواهد که به پسر مزاحم هشدار بدهد که من بعد حق ندارد به آن بخش رجوع کند ، پسر به آن آقا می گوید که به هیچ عنوان قصد مزاحمت ندارد و از آن دختر خوشش آمده و نیّتش بر اینست که از او خواستگاری کند ، آن آقا با وساطت خانم سرپرست بخش آدرس پدر و مادر دختر را می گیرد و به پسر میدهند تا او بتواند با خانواده دختر تماس بگیرد ، این ماجرا باالاخره منجر به خواستگاری رسمی پسر از دختر در خانواده می شود ، پسر و دختر که قبلا یکدیگر را ندیده بودند به شدت به هم علاقه مند می شوند ولی پدر دختر پس از آنکه با عقد آنان موافقت می کند و آنان به عقد هم در می آیند ، با ازدواج آنان مخالفت شدید به عمل می آورد اینجانب که در جریان قرار داشتم با پدر دختر وارد مذاکره شدم ، پس از گفتگوهای زیاد متوجه شدم که پدر دختر که به شدت  علاقه پسر به دختر واقف شده بود ،  از آنجا که در بحران مالی بسر میبرد قصد کرده بود که  علاوه بر شانه خالی کردن  از دادن جهیزیه از پسر اخاذی کند و جهت رسیدن به این هدف که سعی می کرد پنهان بماند عنوان می نمود که فعلا امکان ازدواج آنان فراهم نیست و داماد می بایست حدود یکسال صبر کند و در این مدت هم اصلا اقدام به مسافرت به شیراز و دیدار با همسر قانونی خود ننماید ،  من مادرم را تهییج و ترغیب کردم تا اینکه قبول کرد که یک و نیم میلیون تومان بصورت بلاعوض  برای تهیه جهیزیه دختر پرداخت کند ، خودم هم مبالغ لازم را به مقداری که برای تهیه جهیزیه کامل لازم بود به مبلغی که مادرم مرحمت کرد اضافه نمودم و  به همراه تعدادی از خویشان بجز پدر و  مادر دختر که مراسم را تحریم کرده و عنوان می نمودند که بعد از آن هرگز با دختر و داماد خود ارتباطی نخواهند داشت ، دختر را با داماد و خانواده اش به بجنورد بردیم ، جهیزیه مفصلی برایش تهیه کردم و او را به خانه بخت فرستادم و الان هم بحمدالله زندگی بسیار خوبی دارند و مرتب با من در تماس هستند .  پدر و مادر دختر هم پس از حدود هشت ماه به دیدار عروس و داماد رفتند و پس از بازگشت ، با توجه به اینکه زندگی آنان را از نزدیک مشاهده کرده بودند  مراتب تشکر خود را از کسانی که در انجام این اقدام موثر بودند ، اعلام داشتند .