سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصیان

اینک که با خود دارمت این سان پریشانم چرا

 درمان نمی یابم مگر صد چشمه گریانم چرا

 

   دارم امید عافیت از طاقِ ابرویت ولی 

آشفته کردی اینچنین چون زلفِ خود جانم چرا

 

جانا قرارِ عالمی گر در پناهِ لطف توست

در جانم این آشوب چیست درخویش ویرانم چرا

 

 شرمنده ام جانانِ من زین خودسریها وایِ من

گر سوختن فرمانِ توست هر لحظه بارانم چرا

 

باشد که از خود وارهم اوآنچه خواهدآن شوم

در بارگاهِ معرفت دربندِ عصیانم چرا 

 

او نقش سازی می کند ما نقش بازی می کنیم

با نقش خود همساز شو این گونه حیرانم چرا

 

می خواندم جانان همی گوید که بازآ از منی

خاکم بسر محبوب را از خود نمی دانم چرا