ساغر
کفر زلفش دیدم و کافر شدم
عافیت سوز و جفا باور شدم
للب
بر مدار مستی و دلدادگی
ذرّه سان چرخیدم و اختر شدم
ابل
عشق آتش شد بجانم شعله زد
سوختم آرام ، خاکستر شدم
ععغ
خاک من با باده در آمیختند
جرعه نوشان را شبی ساغر شدم
الب
گفت مژگانش ، بگفتم غم مخور
کشته گر با زخم این خنجر شدم
لل
جان محبوب شهیدان شاد باد
جاودان از فیض آن داور شدم