سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خوشبختی

خوشبختی

                      دیروز ، عصرِ هفدهم خرداد ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و شش در حیاط منزل ورزش می کردم ، همسرم در بهار خواب نشسته بود و قرآن تلاوت میکرد ، پسرم که کلاس سوم دبیرستان است و در رشته ریاضی فیزیک تحصیل می کند برای آمادگی شرکت در امتحان هندسه ، سخت مشغول تمرین و ممارست با جزوات و کتاب درسی خود بود و دخترم در اطاق خودش مشغول به انجام تکالیف عملی کلاس خیاطی .

تشنه شده بودم ولی برای رفتن به آشپزخانه و نوشیدن آب تنبلی میکردم و از طرفی نمی خواستم به خاطر تنبلی من عزیزانم از حال و هوای خود بیرون بیایند و به زحمت بیفتند ، لذا درخواست آب هم ننمودم ، صبر کردم ، تلفن زنگ زد ، دخترم به طرف تلفن رفت ، کلمن آب خنک نزدیک تلفن روی قسمت اپن آشپزخانه بود ، به او گفتم عزیزم ، بعد از پاسخگوئی به تلفن ، اگر زحمت نیست با یک لیوان آب پدرت را مهمانی کن!  با خوشروئی گفت چه زحمتی بابا جان ؟ چشم ، همسرم بلافاصله قران را بوسید و روی رحل گذاشت و به طرف کلمن آب رفت ، لحظاتی بعد پسرم را مشاهده کردم در حالیکه لیوان آب خنکی در یک بشقاب چینی زیبا و تمیز گذاشته بود و با لبخند و مهربانی به طرفم می آمد ، لیوان آب را برداشتم ، همسرم دستی به موهای پسرم کشید و گفت علیرضا در انجام این ثواب از ما دو نفر سبقت گرفت ، من که خوشبختی ، رضایت و شادکامی را با همه وجود احساس میکردم از همه آنها صمیمانه تشکر نمودم و با لذتِ تمام ، لیوانِ آب را نوشیدم .

 در حین نرمش ، لحظاتی در دریای افکارم غرق شدم ، سرپناهی داشتیم ، روزیمان بیش از آنچه که انتظار داشته باشیم ، فراهم و امنیت و آرامش حکمفرما بود ، چند دقیقه قبل از این موضوع ، دختر دیگرم که در دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان نیریز مشغول به تحصیل است تلفنی تماس گرفته و با حرارت و از سر عطوفت با همگیمان احوال پرسی کرده بود ، خود ، همسر و بچه ها همگی سالم بودیم ، هر کدام به انجام کاری مثبت ، مشغول ، من سعی داشتم که هیچ مزاحمتی برای آنان ایجاد نکنم و آنها همگی مترصد و آماده که فرصتی برای ابراز محبت و انجام عملی خیر ، بیابند ، همسرم با درایت از این فرصت استفاده نمود و دست نوازش ، تشکر و مهربانی بر سر فرزندم کشید تا موجبات گسترش و تعمیقِ حس خیرجوئی و مهربانی  فرزندانم را فراهم آورد پس دستهایم را به طرف آسمان دراز کردم و با همه وجود بارها خداوند منان را برای آنهمه نعماتی که به من و خانواده ام ارزانی داشته بود شکرگذار شدم .

                                                                                      

                                                                                                                                                                  18 / 03 / 1368